یکی از نوحههای قدیمی
مـن ابـوفاضلم، زادۀ، اُمّ البنینم
پورِ شاهِ ولایت، امیرالمؤمنینم
دستِ من از تن، اگر جدا شد
زنـده و جـاوید، دین خدا شد.
میوزد از دلِ علقمه بوی گل یاس
آمـده حضرت فاطمة بالینِ عبّاس
لـب تشنه سقّا، بر لبِ دریا
جان میدهد در، مَقدَمِ زهرا.
بین صحرا حسین، خون جگر، قامت خمیده
بـا چـه حـالـی زنـد بـوسـه بـر دسـتِ بـریده
بـا دیـدۀ تـر، پـیشِ برادر
تسلیتش شد، خندۀ لشکر.
عشقِ زینب دگر، ای خدا، یاری ندارد
بـعد از این غارتِ خیمهها کاری ندارد
بعد از علمدار، عترتِ اطهار
گـردد اسـیـرِ کـوچـه و بازار.